عبدالجبار کاکایی
پانزدهم شهریور ماه 1342، در ایلام به دنیا آمد. همان ابتدای تولد به همراه خانواده خود در عراق سکونت گزید و هنگامی که یک سال و نیم بیشتر نداشت با خیل رانده شده گان به ایران بازگشت. دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در زادگاه خود گذراند و در سال 1360، دیپلم اقتصاد گرفت. در سال 1361 به تهران آمد و تحصیلات خود را تا مقطع کاردانی زبان و ادبیات فارسی در دانشسرای تربیت معلم ادامه داد. او در سال 1364 وارد دانشگاه شهید بهشتی تهران شد و در سال 1368 به دریافت مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی نایل آمد.
سپس به منظور ادامه ی تحصیل در سال 1371 به جمع دانشجویان دانشگاه آزاد مرکز تهران پیوست و در سال 1373 مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را دریافت کرد. کاکایی چندین سال است که در تهران سکونت دارد و کارمند رسمی وزارت آموزش و پرورش می باشد ، اما فعالیت های خود را بیشتر در زمینه ی سرودن شعر ، نقد و بررسی، اجرای برنامه های ادبی در صدا و سیما و فعالیت در مطبوعات متمرکز کرده است.
علاقه ی کاکایی بیشتر معطوف به قالب های غزل و مثنوی است. از کاکایی مقالات و نقدهای فراوانی پیرامون شعر این روزگار در مطبوعات درج شده است. وی تا کنون در برخی از همایش های سراسری شعر که در سطح کشور برگزار گردیده به عنوان دبیر، مدیر اجرایی و عضو هیئت علمی مسئولیت داشته است.
آثار منتشر شده ی وی عبارتند از
1- آوازهای واپسین، مجموعه شعر، همراه ، 1369
2- مرثیه ی روح، مجموعه شعر، حوزه ی هنری، 1369
3- سال های تاکنون، مجموعه شعر، محراب اندیشه، 1372
4- حتی اگر آیینه باشی، مجموعه شعر، اهل قلم ، 1375
5- نگاهی به شعر معاصر ایران، نقد و بررسی، عروج، 1376
6- بررسی تطبیقی ادبیات پایداری جهان، نشر پالیزان، 1380
7- گزیده ادبیات معاصر، شماره ی 7، انتشارات نیستان، 1378
8- زنبیلی از ترانه، منتخب غزل، لوح زرین، 1381
9- فرصت نایاب، مجموعه شعر، انجمن شاعران ایران، 1385
و...
کی بود کی بود از اول ، روز و شبو جدا کرد
ماه و ستاره ها رو تو آسمون رها کرد
کی بود رو شونه ی کوه ترمه ی توری انداخت
از دل ابر تیره برف بلوری انداخت
کی بود کی بود از اول خاک زمین ُ گل کرد
این برهوت خشکُ دوزخ اهل دل کرد
کی بود که آسمونو تو چشم آدما ریخت
به گنبد بلندش ، ستاره ها رو آویخت
کی بود کی بود از اول تو دریا کشتی انداخت
تو چار دیوار دنیا مرغ بهشتی انداخت
کی بود که آدما رو از آسمون رها کرد
بال فرشته ها رو از تنشون جدا کرد
ستاره آی ستاره ، شب زمین سیاهه
چراغ آسمون شو تا فردا خیلی راهه
ما که اسیر شهر آهن و سنگ و دودیم
کاشکی همه بدونیم یه روز فرشته بودیم
(عبدالجبار کاکایی)
موضوع مطلب :