مسافر کوچولو
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 12
  • بازدید دیروز: 20
  • کل بازدیدها: 95225



دوشنبه 90 اردیبهشت 12 :: 4:33 عصر ::  نویسنده : مرتضی ابدالی

پرویز خطیبی در کتاب خاطراتش،از دوران همکاریش با دلکش می نویسد:«الب ترین خاطره ای که از دلکش دارم مربوط به شبی است که به اتفاق خالدی،زاهدی،مجد و نواب صفا به جوستان رفتیم.جوستان منطقه ای است بین دزاشیب و نیاوران که در آن زمان یعنی سالهای 1326 و 1327 هـ.ش از مزارع گندم و صیفی کاری تشکیل می شد. در ان یکشنبه شب، پس از آن که دلکش ترانه ی «ما را بس» را که شعر آن از من و آهنگ از خالدی بود در رادیو اجرا کرد، قرار گذاشتیم بزم خصوصی داشته باشیم که نواب صفا پیشنهاد کرد به منطقه ی خلوت برویم و تا صبح بنشینیم و طلوع خورشید را به چشم خود ببینیم.با ان که همان شب جلوی بی سیم پهلوی به دلکش پیشنهاد کرده بودند که در یک مجلس خصوصی شرکت کند و هزار تومان بگیرد اما دلکش زیر بار نرفت و گفت بودن با دوستان هنرمندم را به حضور در مجلس ترجیح می دهم . به هر حال همراه ما آمد و مکانی را که درست در وسط یک مزرعه بود انتخاب کردیم و نشستیم ،مجد تارش را برداشت وشروع به نواختن کرد و بعد خالدی ویلن زد و علی زاهدی که ضرب بسیار خوب می نواخت همراه ساز دوستش ضرب گرفت و خواند.ساعت ها گذشت و ما در حال و هوای آن شب تابستان مسحور از ناله ی ساز و صوت دلنشین دلکش از خود بیخود بودیم.حدود ساعت یک بعد از نیمه شب دلکش در مایه ی سه گاه آوازی را شروع کرد و پس از ان ترانه ی معروف نواب صفا را خواند:

به بزمم ساقی شیرین ادا باز امد بپرس از او چرا رفت و چرا باز آمد

در لحظه هایی که دلکش همراه با ساز مجد می خواند، ناگهان متوجه تعداد زیادی از دهقانان منطقه شدیم که دور ما جمع شده بودند و با دقت فراوان به صدای دلکش گوش می کردند.وقتی آواز تمام شد یکی از انان گفت: ما در نیم فرسخی مشغول آبیاری بودیم.آواز رسای این خانم ما را به سمت شما کشید.آن شب دلکش اقرار کرد که هر گز سه گاه را به این خوبی نخوانده و تصور نمی کند که بعدها هم بتواند بخواند»




موضوع مطلب :